English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2424 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to vote somebody on the board of directors U رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
boarded U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board of directers U هیئت مدیره
board of directors U هیئت مدیره
board of direcotors U هیئت مدیره
director U عضو هیئت مدیره
directorates U هیئت مدیره ستادی
chief executive officer [CEO] [American E] U رئیس هیئت مدیره
president of the board [ American E] U رئیس هیئت مدیره
chairman of the board [of directors/managers] U رئیس هیئت مدیره
directorate U هیئت مدیره ستادی
directors U عضو هیئت مدیره
editorial staff U هیئت مدیره یانویسنده
directorates U مقام ریاست هیئت مدیره
chairmen U مدیر رئیس هیئت مدیره
chairman U مدیر رئیس هیئت مدیره
directorate U مقام ریاست هیئت مدیره
directorate [of a company] U هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
board of [executive] directors U هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
to dismiss [remove] the board of managers U مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
to be masked U تدیل هیئت دادن
transmute U تغییر هیئت دادن
transmutes U تغییر هیئت دادن
transmuted U تغییر هیئت دادن
transmuting U تغییر هیئت دادن
presidium U هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
boardroom U اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardrooms U اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
judicature U هیئت دادرسان هیئت قضاوت
petty jury U هیئت داوری هیئت قضات
panelist U عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
defferential assets U هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen U لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
governesses U مدیره
governess U مدیره
directress U مدیره
manageress U مدیره
head mistress U مدیره
manageresses U مدیره
directrix U مدیره
headmistresses U مدیره
lady principal U مدیره
administratrix U مدیره
headmistress U مدیره
board of directors U هیات مدیره
matron U مدیره سرپرستار
schoolma'am U مدیره مدرسه
matrons U مدیره سرپرستار
directorates U هیات مدیره
schoolmarm U مدیره مدرسه
directorate U هیات مدیره
managing committee U هیات مدیره
managing commission U هیات مدیره
dames U کدبانو مدیره
administratrix U مدیره تصفیه
dame U کدبانو مدیره
schoolmistress U مدیره اموزشگاه
schoolmistresses U مدیره اموزشگاه
chairman U رئیس هیات مدیره
chairmen U رئیس هیات مدیره
chairman of the board of directors U رئیس هیات مدیره
supinator U عضله مدیره بخارج
editoress U مدیره روزنامه یامجله
realising U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
bar council U هیات مدیره کانون وکلا
editorial board U هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
lawn sprinkler U برای چمن اب دادن
microsoft U واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
sancify U برای امرمقدسی تخصیص دادن
smoothing or smoothed varnish U لاک برای جلا دادن
times U وقت قرار دادن برای
timed U وقت قرار دادن برای
time U وقت قرار دادن برای
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
phew U برای نشان دادن بیزاری
readiness to report U امادگی برای پاسخ دادن
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
phew U برای نشان دادن بی تابی
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
irresponsiveness U عدم امادگی برای پاسخ دادن
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
benchrest U سکو برای تکیه دادن تیرانداز
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
garden engine U اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
development aid volunteer U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
turboshaft U توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
foliage plant U گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
bobble U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
Baa! U بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
burn in U حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
repertoire U فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
bobbles U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
check side U پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
waff U اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
customizing U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
customized U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
form U دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
attacks U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customised U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
formed U دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
customises U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
pack U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
aid worker U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
attack U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
forms U دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
attacked U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customising U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
packs U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
to wave one's handkerchief U دستمال جیب خود را [برای کسی] تکان دادن
to off an agreement U قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
to give somebody an ultimatum U به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی]
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
adding U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
clicks U صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
ground U تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
To do something prefunctorily. U برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
increments U افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
thrust U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
add U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
thrusts U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
nil pointer U نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
adds U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
clicked U صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clocks U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
numeric U حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
steel wool U براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
intestable U وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
click U صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
experimental free handicap U دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
increment U افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
PRN U نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
mock-ups U مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
graceful degradation U اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
digits U عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
digit U عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
constituted U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
colour U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
alert U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
constitutes U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
ambitus U [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
accuracy U کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
alerted U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
alerts U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com